گــذر زمان
از هر مسئله ای که تنها راه حلش
گذر زمان است بیزارم...
تنها یک تنها می داند که تنهایی
تنها درد یک تنهاست
[ بازدید : 285 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
از هر مسئله ای که تنها راه حلش
گذر زمان است بیزارم...
تنها یک تنها می داند که تنهایی
تنها درد یک تنهاست
نمی دانم دوستش دارم یا نه
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم
دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
” تنهاییـــــم را ” …
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯿشــ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻮﺳﻪ
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻮﺩﻧـشـ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺲ ﺗﺤﺴﯿﻨﻪ
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺲ ﺗﺸﮑﺮﻩ …
ﻭﻟﯽ …
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭼیــ
ﻋﺎﺷﻘﺸﯽ …
ﺍﯾﻦ ﻋﺸــــﻖ ﻭﺍﻗﻌیه
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام
همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام
فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
تنهایی یعنی یه قاب عکس خالی
یعنی یه موبایل خاموش
یعنی یه دل شکسته
تنهایی یعنی تو هستی
اما نه برای من
تنهایی خیلی سخته
نکشیدی ببینی چی میگم
*
تنها تفاهمی که الان باهم داریم این که هردو می کشییم
تو ناز او را
من سیگار
تو عکس او را
من انتظار
ولی من یک چیز را سخت تر از تو می کشم
نفــــــس
*
برای دل خودم مینویسم …
برای دلتنگیهایم
برای دغدغههای خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست …
برای دستی که نوازشگر زخمهایم نیست …
برای خودم مینویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !
من همانم
همان دختر عاشق
همان دختر مغرور
همان کـس که حسرت دیدار رخش
خواب شبانگاه از تو می ربود
من همانم
همان دختر ساکت
همان دختر صادق
همان کس که اگر شاد نمی بود
برای خنده اش مهر تو بس بود
فقط کمی بزرگ شدم
ودلیلم را برای دوست داشتنت فراموش کردم
نمی دانم این همه مهر و محبتی که به تو کردم
از سر تنهایی بود یا بچگی
*
من پرم از دلتنگـی
پرم از دل شوره
پرم از حسرت وصل
به خدا گر دانم
که به هم نمی رسیم
همین جا پایان می دهم
به زندگیم پایان می دهم
ولی افسوس
سرنوشت صبر را برایم رقم زده است
صبری تلخ تر از تلخ
*